به همین ماه خدا به سحرگاه قسم!

ماه خدا

در سالهای سرد و بی حوصله

در تنهایی و غربت،

سرگردان، نشان تو از خدا خواستم.

دل غافلم اما آگاه نبود

که تو اینجا هستی

که تو ای مهربان

           تو همیشه با من

                           در کنار من

                                      بر دلم می تابی.

 

ناگهان چشم دل باز شد، نشان از تو بدید.

دل یخ زده ام گرمی مهر تو را با وجودش حس کرد.

دانه ی عشق تو در دل رویید.

ریشه هایم درخاک،

در دل باغچه ی خانه ی تو

                             گل خورشید شدم

                                         رو به سویت کردم.

لحظات هستی من همه پر از نور تو شد.

تو به من زندگانی دادی.

ولی خود تنها و غریب

در پی یاور و یار به جهان می نگری

 و من اکنون ساقه افراشته رو به سوی خورشید

بر سر سفره ی لطف و احسان خدا

جز ظهورت

هیچ ندارم در دل.

 

به همین ماه خدا

               به سحرگاه قسم

به خدا مهدی جان!

که ظهورت

نه برای همه ی نوع بشر

که برای دل غمدیده و تنهای خودت

مرهم و نقطه ی پایان همه فاصله هاست .

 اللهم عجل لولیک الفرج

با من حرف  بزن ...

 دلم تنگ شده است

              دلم به وسعت دنيا تنگ شده است

با من حرف بزن...

         با من حرف بزن...

         تنها شده ام

               تنهای تنها

       امروز اگر تو نباشی

              من! کجا خواهم بود؟

با من حرف بزن...

        بیا که این منم

               دوست دار تو

با من حرف بزن...

        آی مرا تنها مگذار

               آی... که غریبم

با من حرف بزن...

        زمزمه کن

              با من زمزمه کن:

                                   "من امیدی را در خود بارور ساخته ام

                                           تار و پودش را با عشق تو پرداخته ام

                                                مثل تابیدن مهری در دل 

                                                مثل جوشیدن شعری از جان

                                                مثل بالیدن عطری در گل

                                                               جریان خواهم یافت  

                                                               راه خواهم افتاد از ریشه به برگ

                                                                باز از بود به هست

                                                                باز از خاموشی تا فریاد"

می خواهم با تو باشم

                                                 اجابتم کن.

* myschool

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود

بوسه است

و هر انسان

برای هر انسان

برادریست

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل  فسانه ایست

و قــلـب برای زندگی بس است

روزی که معنای هر سخن

دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف زندگیست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم

روزی که هر لب ترانه ایست

تا کمترین سرود بوسه باشد

روزی که تو بیایی،برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره

برای کبوتر هایمان دانه بریزیم

و من آن روز را انتظار میکشم

حتی روزی که دیگر نباشم

خدا کند که بیایی!

من مثل يک ويرانه، ويرانم

 

وقتي بيايي با تو مي‏گويم

دست درختان بي تو بي برگ است

برگي اگر دارند مي‏ريزند

حرفي اگر دارند از مرگ است

ما مثل يک بچه پرستوييم

از ترس موج و باد مي‏لرزيم

در حوض خانه مثل ماهي‏ها

سنگي اگر افتاد، مي‏لرزيم

بايد بيايي تا ببيني که

اين کوچه ها را غرق گل کردم

اين دستهاي تشنه‏ام را من

تا چشمه قلب تو، پل کردم

بايد بيايي من به لبخندت

محتاج هستم اي پر از شادي

من مثل يک ويرانه، ويرانم

اما تو سر سبزي، تو آبادي

وقتي بيايي با تو... امّا حيف

حرفم زياد و واژه‏هايم کم

وقتي بيايي مي‏شوم باران

همراه گريه با تو مي‏خندم

 

تولدی دوباره...

 

فقط يك بار به دنيا مي آيي!

فقط يك بار خداوند زندگي را به تو هديه ميدهد!

اما، در سرايي ديگر همواره خواهي بود؛

اگر اين فرصت يكباره را از دست دهي ، چه خواهي كرد؟؟!

گرچه يك بار به دنيا مي آيي

اما يادت باشد كه هر صبح ، تولدي دوباره است ؛

تولدي از خود

با خود

و به دست خود

و تو با تولد همواره ي خود در دنيا ، در صبح زيباي بهشت مي سرايي كه :


اَلْحَمْدُلِله ِ الَّذي صَدَقَنا وَ عْدَه وَ اَوْرَثَنا الْاَرْضَ نَتَبَوَّءُ مِنَ الجَنَّة ِ حَيْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ اَجْرُ الْعامِلينَ.(زمر 74)

ستايش خدايي را كه در وعده اش با ما صادق بود و زمين را به ما ميراث داد تا در بهشت هر جا كه خواهيم مأوا كنيم . پس چه نيكوست مزد عمل كنندگان.


کاشکی اینم خواب می دیدم!  


دیشب مدینه بودیم و می گفتی و می خندیدم

لالایی هات تو گوشمه ، رودستت آروم خوابیدم

بابا نگو خواب می دیدم!

دیشب داداش علی اومد به روی دستام بوسه زد

می گفت عزیزم از سفر برات النگو خریدم

وای بازم خواب می دیدم!

دیشب دیدم که عمه جون با قاسم اومد خونمون

می گفت برات یه چادر خوشگل گلدار بریدم

بابا اینم خواب می دیدم!

دیشب میون دفترم ،برای داداش اصغرم

عکس عموم رو با علم کنار دریا کشیدم

نگو بازم خواب می دیدم!

یه شب جا موندم از همه ، به روی دست فاطمه

چشام می رفت که خواب بره با سیلی از خواب پریدم.

کاشکی اینم خواب می دیدم!

 

كربلا غم نيست

سوگ است

سوز گلوست از هجوم عطش

هر لحظه اش بغضي است بر گلوي زمان

«ترك معبد عشق تا  ورود به خرابه ي شام»

كربلا از نگاه تو جاريست

كربلا غم نيست خون است

خوني كه از چشمان تو بر خاك مي چكد

از چشمان تو

آي موعود

اي وعده داده شده

كه مي آيي با صد بهار

وخزان عدالت را سرسبز مي كني

ما حقيقت كربلا را از زبان تو مي شنويم

و از نگاهت

چرا كه حقيقت كربلا پريشاني توست

آفتاب انتظارت را مي كشد

و زمان ، ظهر عاشورا را

با حضور تو تفسير مي كند

امید دل

 

خدایا  

حکمت قدمهایی را که برایم بر میداری را بر من آشکار کن تا درهایی که به سویم میگشایی را ندانسته نبندم و درهایی را که میبندی به اصرار نگشایم.

امید دل چرا در جَیب غم بردی سر خود را

بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را

چه شب هایی که همچون شمع سوزان تا سحر کردینثار قبر زهرا ، اشک چشمان ترِ خود را

بیا...

بیا از جدّ خود بستان عموی شیرخوارت را، که می نوشد به جای شیر خون حنجر خود را

بیا و مگذار تا جدّت به پیش خنده ی دشمن بگیرد در بغل با گریه نعش اکبر خود را

بیا مگذارجدّت از فراز نیزه ی دشمن ببیند زیر کعب و نیزه ،اشک دختر خود را

بیا بنگر...

بیا بنگر چگونه عمه ی مظلومه ات زینب، نهاده در بیابان لاله های پرپر خود را

بیا بنگر چگونه جدّ مظلوم تو درمقتل به قاتل می دهد انگشت با انگشتر خود را

بیا...

بیا چشم تر و لب های خشک تشنگان را بین که گم کرده اند در دشت بلا آب آور خود را

امید دل چرا در جَیب غم بردی سر خود را

بیا بنما به عالم روی از گل بهتر خود را

بیا...

اللهم عجل لولیک الفرج

 

زیبا ترین واژه

اگر درکلام امام رضا (علیه السلام) به نیکی تدبر کنیم خواهیم فهمیدکه:

«امام انیسی است رفیق، پدری است دلسوز،برادری است یکسان وآن مادر مهربانی است که به فرزندخرد سالش محبت می کند.1»

اما این وصفها و تعریفها در برابر رافت امام (علیه السلام) نیست مگرقطره ای ازباران رحمتش وذره ای ازبی نهایت مهرش. چراکه درنهایت،مهرمادری نیز با تمام عظمتش حدومرزی داردو آیینه تشبیه را وسعت روی یار نیست، بلکه بهتر آنکه بی پرده سخن رود و او آنچنان که هست ترسیم شود که اگر رفیق را محبتی است، از بی کران مهر او چشیده واگر پدران را شفقتی است، از جوشان مهر او جرعه ای نوشیده ومادران خود ذره نوش اقیانوس رافت اویند.

 اینان رابه امام (علیه السلام) چه شباهتی است و سوز رافت او را باگرمی مهر اینان چه مقارنتی.

همان به که او را بی نقاب نگریستن، تاهر کس به همت خود خوشه ای چیند و  قدر معرفتش جلوه ای بیند، اینجاست که امام رضا (علیه السلام) از تشبیه و استعاره سر باز زده ، شانی ازشئون لطفش را بیان می کند و حرفی از الفبای عشقش را برملا می سا زد و در ادامه حدیث می فرماید:«امام پناه مردم در واقعه هولناک است.2»

آری امام پناه بندگان است درآن واقعه بزرگ وترس آوری که همه درفکرخویش اند؛ آنجا که پناهی نیست؛آنجا که دریای ژرف عطوفت مادر نیز به گِل می نشیند

آن واقعه ای که خدا آنرا از هر واهمه ای هولناک تر و از هرتلخی تلخ تر می نامد:

«روزی که مادران شیرده فرزندان شیر خوارخودرا فراموش می کنندو زن آبستن حمل خود را (ازترس )ساقط می کندو مردم را مست وبیهوش می بیند ولی آنها مست نیستند ولی عذاب الهی شدید است.3»  

امام اینجا پناه مردمان است،اینجا که گرمی تمام محبتها به سردی می گراید وهمه ازیکدیگر فرار می کنند.

«روزی که مرد از برادر و مادر و پدرش و از همسر و فرزندانش فرار می کند.4»

این زمان وقت آتشفشان کوه عشق ومحبت است وگاه جوشش چشمه سارصفا ورافت وهنگامه دستگیری هریک ازامامان ازامت خویش می باشد.

 این است معنی:

زیبا ترین واژه خلقت یعنی امام (علیه السلام)

 

 

1و2) اصول کافی ،ج1،ص200 

       

   3) سوره حج آیه 2      

 

   4)  سوره عیسی آیه 34

دعا کنیم...

برآر دست دعا تا دعا کنیم بیاید
بیا به یوسف زهرا دعا کنیم بیاید
دعا اگر نکنم من، دعا اگر نکنی تو
کشد غمش به درازا، دعا کنیم بیاید
خودش نموده سفارش، دعا کنید برایم
فدای غربت مولا، دعا کنیم بیاید
اگر به راز و نیازی، به هر قنوت نمازی
بخوان دعاي فرج را ، دعا کنیم بیاید
بیا و حاجت خود را، فدای حاجت او کن
به هر نیاز و تمنّا، دعا کنیم بیاید
بریز اشک شب و روز، بر آن غریب زمانه
دلش شکسته ز غم ها، دعا کنیم بیاید

دعای فرج

بسم الله الرحمن الرحیم

خدایا! فتنه فزونی گرفته است،بلا بزرگ شده است و آزمایش شدت یافته است.

خدایا! اسرار هویدا شده است و رازها برملا شده است و پرده ها افتاده است.

خدایا! زمین تنگی می کند و آسمان خودداری.

خدایا! و در این حال و روز ،شکایت جز به تو،به کجا می توان برد؟جز بر زانوی تو،سر بر کجا می توان نهاد؟جز به ریسمان تو،به کجا می توان آویخت؟جز در پناه تو،کجا می توان سکنی گزید؟و جز بر تو،بر که می توان تکیه کرد؟

خدایا! در سختی و آسانی تکیه گاه جز تو کیست؟و پناهگاه جز سایه سار مهر تو کجاست؟

خدایا! بر پیامبرت محمد و آل او درود فرست،آنان که اطاعتشان را بر ما فریضه شمردی و بدین سان،شأن و منزلتشان را به ما شناساندی.

خدایا! تو را سوگند به حق این عزیزان که باران گشایشت را بر ما ببار و از آستان فرجت نسیمی بر این دلهای خسته جاری کن.

خدایا! طاقت تمام شده است.شکیب سرآمده است،کارد به استخوان صبوری رسیده است.

خدایا! هم الان ما را برهان.رهانیدنی به سرعت برق نگاه یا کمتر از آن.

ای پیامبر! ای وصی! ای علی! ای محمد! یاری ام کنید که شمایید یاوران من و دست اضطرار مرا در پناهگاه دست خویش بگیرید که دستی چنین با کفایت تنها از آن شماست

مولای من! امام زمانم! این تو و این دستهای استیصال من! این تو و این فریاد استغاثه من! این تو و این چشمهای اشکبار من!

به فریادم برس! مرا دریاب!

ترجمه دعای فرج از سید مهدی شجاعی

ایمان

 

کشتی مساز ای نوح طوفان نخواهد آمد!

بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد!

شاید خدا بخندد بر شعر تلخم ،آری...

جایی که سفره خالیست ، ایمان نخواهد آمد...

یا غریب الغربا

ای گل زیبارخ ایرانیان

ماه شب قدر خراسانیان

ناوک مژگان تو خیبرگشا

میکده ی چشم تو مستی فزا

نام قشنگ تو به دردم دوا

پنجره فولاد تو دارالشفا

ای خم ابروی تو غمخانه ام

در شب میلاد تو دیوانه ام

در شب میلاد تو مستی کنم

تا به سحر باده پرستی کنم

میلاد با سعادت امام رضا علیه السلام مبارک

یا امام رضا ادرکنی

اللهم عجل لولیک الفرج

مادر

مادر!

می دانم فرزندت را دوست داری!

مگر می شود مادری جگرگوشه اش را دوست نداشته باشد؟

هر چه فرزندت خوب تر و مودب تر باشد و به شما بیشتر احترام بگذارد، بیشتر دوستش داری.

اگر او روزی به سفر برود اما دیگر برنگردد، چه می کنی؟

آیا اشک ، به تو امان می دهد؟!

آیا دلت در فراقش نمی سوزد؟!

آیا ممکن است بر سر سفره ای بنشینی و او را یاد نکنی؟!

آیا ممکن است صدای زنگ در را بشنوی و گمان نکنی که او پشت در است؟ حتی اگر سالها هم گذشته باشد،گذشت قرون هم تو را از مادری نمی اندازدو تو را از او جدا نمی کند.

**                               **                                **

ای کاش خداوند متعال،کمی از این محبت شما به فرزندتان را ، به ما نسبت به امام زمانمان می داد.

درست است که ما فرزندان او هستیم و او به ما از مادرِمهریان، دلسوزتر، اما ای کاش یکبار هم دل ما در فراقش می تپید.

ای کاش یکبار هم گوشمان برای شنیدن ندایش - آن ندای آسمانی- منتظر بود.

ای کاش هر بار که می خواستیم یکی از نعمت هایی که به برکت او روزی ِ ما شده به کار بگیریم،  او را یاد می کردیم.

به خدا قسم که محبت او به ما بسیار بسیار بیشتر است تا دوستی شما به فرزند دلبندت.

اما چه کنیم که فرزندان نا خلفِ آن بزرگیم؟

چه کنیم که هر چه به ما یاد آوری می کنند، بازهم عبرت نمی گیریم،شما در اوج نعمت بیشتر به یاد فرزندت هستی، و ما در آن حالت ، بیشتر از آن محبوب دلها غفلت می ورزیم.

**                               **                                **

مادر! برای ما دعا کن! دعا کن که یک قطره از آن اشک هایی که در فراق فرزندتان ریخته اید، نصیب ما بشود در فراق مولایمان، آقایمان، سرورمان، ولیّ نعمتمان.

شما که یک عمر برای فرزندتان می سوزید، دعا کنید، دعا کنید که ما یک لحظه برای مولایمان بسوزیم.

شما که یک عمر چشم انتظار فرزندتان هستید، دعا کنید که ما یک لحظه آنچنان برای مولایمان منتظر باشیم.

مادر! ما و شما را انتظاری چنین شاید، و محبتی بدین سان- بلکه بیش از این – باید!

 یا الله یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القوب ، ثبت قلبی علی دینک

یا صاحب الزمان ، شهادت امام صادق علیه السلام را به شما تسلیت میگوییم.

هر روز بی تو روز مباداست...

وقتی تو نیستی نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها ...

مثل همیشه آخر حرفم و حرف آخرم را با بغض می خورم


چندیست لبخند ها ی لاغر خود را در دل ذخیره می کنم باشد برای روز مبادا


اما

در صفحه های تقویم روزی بنام روز مبادا نیست

آنروز هر چه باشد روزی شبیه دیروز، روزی شبیه فردا،


روزی درست مثل همین روزهای ماست


اما کسی چه میداند شاید امروز نیز روز مبادا باشد


وقتی تو نیستی نه هستهای ما چونان که بایدند نه بایدها ...


هر روز بی تو روز مباداست

مرحوم قیصر امین پور *

 بيا مهدی

هم چاه سر راه تو باید بکنیم
هم اینکه از انتظار تو دم بزنیم

این نامه ی چندم است که می خوانی
داریم رکورد کوفه را می شکنیم

ای کاش ...

ای کاش در این شب ها مثل کودکانی که پدرشان را در شلوغی گم می کنند و با بغض به دنبال پدرشان می گردند ما هم در این وقت ها ، پدر خود را با بغض و چشم گریان صدا زده و به دنبالش باشیم و دوری راتمام کنیم...

امام همچو پدر

غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد

دل او ز غصه خون شد دل ما خبر ندارد

اللهم عجل لولیک الفرج

کنار آشیان تو من آشیانه می‌کنم                       فضای آشیانه را پر از ترانه می‌کنم

کسی سوال می‌کند بخاطر چه زنده‌ای               ومن برای زندگی تو را بهانه می کنم

یا صاحب الزمان ! ارزش ما زمانی‌است که‌برای تو باشیم. اگر به‌دنبال خواست ‏دل خود باشیم باخته‌ایم؛ اما اگر با تو باشیم و برای تو، هوای تو را ‏در دل داشته‌باشیم و جایی برای هوای خود نگذاشته‌باشیم، ارزش ‏پیدا کرده‌ایم؛ اگر چه‌کشاورز و روستایی و دانشگاه‌نرفته‌ باشیم.‏
‏… و من از این آزمون بارها و بارها ناموفق بیرون آمده‌ام؛ تو باز ‏فرصت داده‌ای! بماند ‌که ‌من جفا کرده‌ام تو کَرَم کرده‌ای، من خطا ‏کرده‌ام تو بخشیده‌ای، من گناه ‌کرده‌ام تو نادیده‌گرفته‌ای و نگاهم ‏نکرده‌ای! ‏
محبوب من! شیعه‌بودن پیشکشمان! همین‌که ‌بتوانیم در دایره‌ی ‏محبّت قدمی به‌تو نزدیک‌تر شویم؛ هنر کرده‌ایم.

کدام محبّ را ‏سراغ داریم که یاد محبوب از سرش بیرون رود؟! کدام محبّ مثل ‏پروانه‌ گرد شمع محبوبش نمی‌چرخد؟ کدام محبّ خود را گرفتار ‏نمی‌کند تا محبوبش آرام باشد؟
زبانم لال که‌ بگویم محبّ من‌ای؛ در حالی که‌ می‌دانم رابطه ‏برعکس است! کرامت و آقایی و بزرگی و لطف بی‌نهایت تو، ‏آن‌چنان است که ‌گویا تو محبّی و من محبوب!‏
‏ چه‌کسی از این که‌ قدمی برای تو بردارد ضرر دیده‌است؟
چه‌کسی خالصانه‌ تو را خوانده‌است و پاسخ نگرفته‌است؟
گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه‌چیست؟
ما هنوز تو را نشناخته‌ایم! اگر بشناسیم رهایت نمی‌کنیم. دل از تو ‏نمی‌کنیم و دست از تو برنمی‌داریم، همیشه ‌با تو هستیم و برای ‏تو.

دعای فرج

مولای من، کوچه های شهر بوی غربت گرفته
خانه هامان دیگر توان استقامت ندارند
زمینیان به ستوه آمده اند
روزها به بی قراری مبدل شده
و زمان ، خواهان ایستادن
مولای من ، دنیا رنگ سیاهی گرفته
… اشک های یتیمان کوفه را یادت هست؟
غربت درودیوار خانه رادرپس نگاه یاس کبود چه؟
مولا جان ، دوستان تو دیگر از پس تمسخر بدخواهانت به شکوه آمده اند
…چرا ، چرا دیگر ازچاه ونخلستان صدایی نمی آید؟
چرا محراب درسکوت و دریا در خروش ؟
مولا، جواب قلب خسته ام را چه بدهم ؟
به چه زبانی به بلبلان بفهمانم تا روز وصل باید بخوانند و
زنان همچنان هلهله گویان برای آمدنت آماده باشند ؟
… همه می پرسند: اصلاً آقا مارا یادش هست ؟
نکند، نکند ما برایش ارزشی نداریم؟
ومن باسکوت ، دست به آسمان خدا بلند می کنم :


 " اللهم عجل لولیک الفرج "

 

آخرین حرف 88

رو به پایان میرود هشتاد و هشت

این دل سرگشته ، آسوده نگشت

بیقرارم لحظه لحظه کو به کو

یابن زهرا یک انا المهدی بگو

سال نو همه دوستان عزیزم مبارک. امیدوارم سالی سرشار از مهربونی داشته باشید وامسال سال ظهور امام عزیزمون باشه.

خدای من، خدای مهربان من، ای مهر تو جاری در سینه ام!                                                             اینک بهار با همه طراوتش، با همه زیبایی و صفایش به خانه هایمان سر کشيده و پاکی، نشاط و زندگی، در گوشه گوشه خانه هایمان فرو می بارد.

امّا خانه دلهایمان!

ای انیس دل های شكسته، ای خالق دل ها و فطرت ها، ای انیس قلب های پاک و ای روشنی بخش خانه دل!

در فراق بهار سبز حقیقت، بهار موعود تو، سبزترین بهارِ خِلقت تنگ و غم ناک است.

ما در آرزوی آن موعود که از راه می رسد و خزان غم گرفته سینه هایمان را بهاری می کند، دست به سوی تو دراز می کنیم و تو را می خوانیم.

ای مهربان و یا رحمان و یا رحیم!

بهار موعود خِلقت، حقیقی ترین بهار عالم، حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف را مژده ظهور ده تا در حضور سبز و پرطراوتش از بوی بهشت لبریز شویم و پا در وادی سبز رحمت و سعادت نهیم.

اللهم عجل لولیک الفرج

و شکستم تمام بودن را

 

گسستم قیود زیستن را

 

صدای باد

 

به شکستن واداشت مرا

 

پاس می دارم خاطراتت را

 

متبرک باد خیال تو

 

و من

 

نگاشتم بر باد خاطراتت را

 

تا بماند برای همیشه

 

برای همه

 

و من ...

 

مستمر دارم آرزویت را

 

تو را

 

و تنها تو را

 

پس سخن بگو با شب

 

با من

 

که روشن کنی ام با صدایت

 

و جاوید سازیم

 

برای همیشه

 

برای همه

 

*سعیدمنصوری

ولادت با سعادت حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) و امام جعفر صادق(علیه السلام) را تبریک عرض می کنم


چشم به راهان ِ پیشوای مهر و عدالت در روز ولایت، با نسیم دعا و استجابت هم نوایند که سرش به سلامت و روزگار ظهورش نزدیک و بر عاشقان حضرتش هزاران تبريك

 اللهم عجل لولیک الفرج

یاعلی

یا علی مستم، نه آن مستی ز آب

 

یا علی در بطن شبهایم بتاب

 

یا علی، گویم علی و اهل بيت!

 

پس چرا این گونه ام «کردار زشت»

 

یا علی ، از روی تو شرمنده ام

 

با گناهانم کجا من بنده ام!

 

یا علی ! امیّد تو منجی ماست...

 

من جدا افتاده ام از راه راست!

 

نام اولاد تو می آرم به لب!

 

شرمسارم از دلی تاريك و شب

 

من شنیدم حب تو حب ّ خداست!

 

سوختن در مهر تو آیا خطاست

 

یا علی ! شرمنده ام؛ لطفی نما...

 

ذره ای از لطف تو باشد سماء

 

گر تو خواهی از خدای ذوالجلال...

 

فرصتی بر این دلم از قیل و قال

 

تا توانم در رهت مجنون شوم

 

در ره حُسن تو گه افسون شوم

 

تا بخوانم سوی حق « موعود» را

 

خوش بر و رو ،خوش صدا، داوود را

 

منتظر ظهورت

 

پادشاه لا یموت ایزدی!

 

گر ببارد از تعالی رحمتی

 

می کنم جانم فدایش یا علی !

 

می شوم فرش قدوم آن ولی

 

مادر سادات ام العالمین ...

 

آن نگین تابناک اهل دین

 

شِکوه ها دارد ز عشاق دنی

 

منتظر! حاشا ز کبر و توسنی

 

نام منجی در سخن گفتن چه سود؟

هیچ دانی چشم او گشته کبود؟!

 

هیچ دانی درد دوری و فراغ

هیچ داری از غم مولا سراغ؟!

 

یا علی ! کن رهنمایی این دلم

 

من حقیر دل پریشی از گِلم

 

یا علی حبّی عطا کن آتشین

 

نام « مهدی » کن به این دل ، دلنشین

 

یا علی ! جانم ز غم آزاد کن...

رنگ رخسارم ز « مهدی » شاد کن

 

شعر از هاشم محمدی

 

دانلود داستان دعای خورشید

 

 

روزی روزگاری...


رحلت جانسوز حضرت محمد(ص) و شهادت مظلومانه ی امام حسن(ع) و شهادت غریبانه ی امام رضا(ع) را به محضر حضرت مهدی علیه السلام و همه ی دوستان عزیز تسلیت عرض می کنم.
روزی روزگاری...

روزی روزگاری آن پیر آن رسول گفته بود!

در میانه روزی بی سایه و روزگاری جوان و سر سبز!

روزی روزگاری آن پیر آن رسول گفته بود!

از بلندای منبری که همۀ روز و روزگاران را به تماشا می نشست.

هم  همۀ آمدن ها و رفتن های پیش از خود، هم عصر با خود و آینده را که هیچ کس از آن هیچ چیز نمی دانست.

روزی روزگاری آن پیر آن رسول گفته بود؛

روی به جماعتی و مردمی که چشم در چشم، او را به نظاره نشسته بودند:

                                    روزی می آید که شما...

 

انتظار

 

آن روز، آن رسولِ نور از پاییز گفته بود و از زمستانِ سخت و از وقتی که خورشید به غروب می نشیند.

آن روز، آن رسول گفته بود که در زمستانِ روزگارِ خود، خانۀ سرد و تاريك را با یاد بهار، با خاطرۀ طلوع و عکس شكوفه ها و خورشید که در سینه دارید گرم کنید.

آن روز آن پیر گفته بود که از انتظار تکیه گاهی برای ایستادن بسازید،قبل از آنکه شبِ روزگاران سرد و فسردگی ، شما را از پای درآورد.                             

 چه؛ هیچ شامی ابدی نمی ماند و هیچ زمستانی.

هر شامی را سپیده ایست و هر زمستانی را بهاری که چون نسیمی آرام و بی صدا می آید، در وقتی که هم هست وهم نیست. اما هست و می آید .

روزی روزگاری آن پیر آن رسول گفته بود . . .

 

یاصاحب الزمان

 

به کجا چنین شتابان!

به کجا چنین شتابان؟...   

                                   دل من گرفته زینجا             

                               هوس سفر نداری؟                

                                                                      ز غبار این بیابان

به کدام سو  رو کنیم و از کدامین راه بگریزیم؟ ما که نه طاقت دوری از امام را داریم و نه لیاقت زیستن در دولت عدلش را. چگونه در رکاب حضرتش توانیم جنگید یا بر غذای ناچیزش قناعت کرد؟

چگونه شبها نخسبیم و سر بر خاک عبادت ساییم و روزها شهادت را در سایه شمشیرش نظاره گر باشیم؟

لیک در «غبار این بیابان» نیز نشاید نشستن وباید«شتابان رفتن».

خویش را صالح انگاشته ایم ، ولی از«صلاح» به دوریم؛ همچنان که به «گناه» نزديك.

آیا پنداشته ایم که امتحانی نیست؟! وای بر ما!

«آیا مردمان چنین پنداشته اند که اگر گفتند: ایمان آوردیم، به حال خود رها خواهند گشت و از آزمایش نخواهند گذشت؟»

به ما فرصتی داده اند و این آزمایش ماست:

«به آنان مهلت دادیم تا بر گناه خود بيافزايند و آنها را عذابی رسوا ساز در پیش است».

چه می اندیشیم؟

مگر نه اینکه آنگاه که حضرتش ظهور فرماید، ما را فرمان دهد که از قرآن پیروی کنیم و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) را و جانشینش علی(علیه السلام)را و جانشینش حسن(علیه السلام)را و...

پس چرا امروز این چنین نباشیم و چرا درد غربت امام را با پیمودن راه ثقلین مرهم ننهیم؟

اینک این راه - که با خلقت آغاز شد؛ با بعثت به اوج رسید؛ در غدیر جاودانه شد و می رود که به دست آخرین معصوم(علیه السلام)به مقصد رسد- پیش روی ماست و ما را آموخته اند که چگونه راهیان این راه باشیم.

امام را قدر ندانستیم و از سویش روی برتافتیم تا چشیدیم طعم تلخ غیبت را و دیدیم تیرگی دلها را و چه زیبا گفته اند که:«نبودن او گناه ماست».

راستی که گناه از ماست. می بایست به سویش می رفتیم ولی ماندیم... و مگر چنین است که معلمی به دنبال شاگردان خویش رود تا درسشان آموزد؟

نه تنها هر نیمه شعبان، که هر روز و هر لحظه، یادآور این مسولیت حتمی است که از یاد برده ایم. ماییم که دوری ظهور را سبب شده ایم.

پس به خود آییم و نزديكي قیام را از توانایی بخواهیم که کار ظهور را در یک شب سامان تواند داد. این بدان معنی است که برای نزديكي فرج دعا کنیم.

آنگاه که دل به قیام آن منجی الهی مومن شد، دست و پا نیز آن کنند که باید.

 از این راه، در پنهانی امام نیز جامعه ای خواهیم داشت چونان هنگام ظهور«برای تعجیل فرج دعا کنید که این خود فرج شماست»

لیک این همه را «امید» باید تا بدانیم که کارمان بیهوده نیست. حق است و باطل و چیرگی حق بر باطل مسلم است؛ اگر چه در واپسین روز هستی زمین باشد:

«اگر تنها یک روز از عمر روزگار مانده باشد، خداوند آن روز را چندان دراز گرداند تا مردی از خانواده مرا -که هم نام من وهم کنیه من است- بر انگيزد و زمین را به دست او از عدل و داد آکنده سازد؛ آن چنان که از ظلم و جور پرشده باشد».

تا آن روز باید محک ها خورد و غربال ها شود تا تنها وارثان راستین زمین به جای مانند و«انتظار»مهلتی است تا به جمع این وارثان بپیوندیم.

انتظار نه به آن معناست که تنها با نام امام قائم به پا خیزیم و بمانیم تا«دستی از غیب برون آید و کاری بکند»که در انتظار شکنجه و درد از غربت امام نیز و گرفتن دست فریب خوردگان نیز هست و دگرگوني قیام نیز.

تا خود تغییر نکنیم، خدایمان دگرگونه نخواهد ساخت.